نویسنده: ملیحه کرباسیان




 

تاریخ اجتماعی بشر آکنده از آیین‌ها و مراسمی است که انسان کوشیده است به کمک آنها زندگی خود را غنا بخشد. در پس این آیین‌ها می‌توان هراسها، امیدها و آرزوهای آدمی را دریافت. آیین‌ها از مهمترین نمودهای هویّت اجتماعی اقوام هستند و به ما می‌نمایانند که هر قوم به زندگی چگونه می‌نگرد و به کدام مسائل اهمیّت می‌دهد. در این میان، آیین‌های سوگواری از آنجا که بازتاب پنهان‌ترین خواستها و باورهای بشری هستند و در طول تاریخ، از روزگاران کهن تاکنون تداوم خود را حفظ کرده‌اند، برای نشان دادن چگونگی حفظ و پیوند باورهای گوناگون نزد هر قوم مجال مناسبی برای پژوهشند.
امروزه در ایران اسلامی به مناسبت درگذشت اقوام و نزدیکان، آیین‌ها و مراسمی برپا می‌گردد که تحت عنوان آیین‌های سوگواری و مراسم ختم شناخته شده‌اند. مراسمی که نسل ‌اندر نسل و پیوسته برپا می‌شوند بدون آن که فلسفه‌ای که در پسِ پشت هر کدام نهفته است مورد توجّه برگزارکنندگان قرار گیرد. این ایینها نیز چونان سایر امور در طی قرون متمادی کارکرد اصلی خود را از دست داده‌اند و تنها به نوعی رسم مبدّل گردیده‌اند. در حقیقت، هسته‌ی اصلی رفتارها فراموش شده و پوسته‌ای از آن به جا مانده است. ایران کهن با آن گستره‌ی پهناور، پذیرای اقوام و بینشهای بسیار متنوّعی بوده است که از هر کدام، باور یا کرداری را برگرفته و در خود نگاه داشته است. جهان بینی اقوامی چون مادها و پارسها در کنار باورهای مندایی و مهری یادگارهایی به جا گذاشته‌اند که همراه با آرای زردشتی و سامی و حتّی آیین‌های پیشازردشتی، رفتارها و باورهای اجتماعی- مذهبی ما را شکل می‌دهد. برگزاری مراسم سوّم، هفتم و چهلم برای درگذشته نیز از جمله‌ی این آیین‌هاست که یکی یادگار آیین زردشت، دیگری بازمانده از باورهای مندایی و سوّمی خاطره‌ای از مراسم سوگواری سکاهاست.
در این گفتار، بدون اشاره به چگونگی و چرایی انتقال و ماندگاری شماری از این آیین‌ها در دوران اسلامی تمدّن ایرانی، از نقشمایه‌های اصلی آنها به کوتاهی سخن خواهیم گفت.

مراسم سوّم

بر اساس متن‌هایی مانند هادُخت نسک، (1) روایت پهلوی، (2) گزیده‌های زادسپرم (3) و مینوی خرد، (4) روان پس از مرگ تا سه روز بر بالین جسد خویش نزدیک سر می‌نشیند و در بیم است. روز چهارم، در صورتی که درگذشته فردی صالح و پرهیزگار باشد، نتیجه‌ی اعمالش همچون دوشیزه‌ای زیبا، خوشبو و دل آرا که زیباتر از او در تمام جهان یافت نمی‌شود نیز درگذشته می‌آید و او را از پل چینود می‌گذراند. (5) امّا در صورتی که درگذشته فردی ناصالح و گناهکار باشد اعمال او همچون عجوزه‌ای زشت و بدبو که زشت‌تر از او در تمامی عالم وجود ندارد به پذیره‌اش می‌آید تا او را به دوزخ بیفکند. (6) در طی این سه روز خانواده‌ی متوفّی هر آنچه در توان دارند انجام می‌دهند تا روح تازه درگذشته را که هنوز به عالم ارواح نشتافته است راضی و خشنود نگاه دارند و برای پذیرایی از او خوراکی‌های مختلف تهیّه می‌نمایند. امروزه هم کسانی که در مراسم تدفین شرکت می‌نمایند میهمان فرد درگذشته محسوب می‌شوند و به بهترین وجهی که در توان خانواده‌ی اوست مورد پذیرایی قرار می‌گیرند. بزرگداشت روز سوّم برای مرده نزد مندائیان نیز وجود دارد. آنان معتقدند که روح مرده تا سه روز میان مندلته و جسد که در قبر می‌باشد در رفت و آمد است. آنان در این روز برای آمرزش روحِ درگذشته غذایی برای فقرا تهیّه می‌کنند که لوفانی خوانده می‌شود. (7)

مراسم هفتم

مندائیان بر این باورند که روح پس از مرگ بعد از سه روز سرگردانی میان عالم مادّی و جهان ارواح از آسمان‌ها می‌گذرد تا به آلماآد اپثاهیل که یکی از طبقات هفتگانه‌ی آسمان است برسد. روح در هر روز یک آسمان را می‌پیماید و سرانجام در هفتمین روز به آخرین آسمان می‌رسد، به همین مناسبت مراسم بزرگداشتی برای روح برپا می‌گردد و در آن غذایی برای مسکینان آماده می‌شود تا باعث آمرزش روحِ درگذشته گردد. (8)
در آیین زردشت زمان عبور از طبقات آسمان روز چهارم پس از مرگ است که با چهار گام صورت می‌گیرد، روح با گام اوّل به ستاره پایه، گام دوّم به ماه پایه، گام سوّم به خورشید پایه و سرانجام با گام چهارم به روشنی بی‌پایان می‌رسد. فیثاغورس می‌نویسد که مغان غیر زردشتی معتقد بودند روح پس از مرگ باید از هفت معبر عبور کند تا به فلک خورشید که جایگاه نیک بختان است برسد. (9)
نظیر چنین باوری در آیین مهر نیز دیده می‌شود. در آیین‌های سرّی مهر دو مدار آسمانی وجود دارد که یکی مختصّ ثوابت و دیگری از آن سیّارات است و روح باید از میان آن دو بگذرد، بین دو مدار نردبانی با هفت دروازه وجود دارد که هر یک نماد یکی از آسمان‌های هفتگانه است و در رأس آن هشتمین دروازه قرار گرفته که روح را به منزلگه راستین خود در فراسوی ستارگان می‌رساند. (10)

مراسم چهلم

سکاها از جمله اقوامی بودند که در فلات ایران می‌زیستند و بر نوع نگرش و آداب و رسوم مردم منطقه تأثیرات بسیاری گذاردند؛ از جمله در برگزاری برخی آداب سوگواری. (11) بدن هر سکایی پس از مرگ مومیایی می‌شد، یعنی نخست امعاء و احشای جسد را خالی می‌کردند و پس از آکندن آن از سبزی‌های معطر، محلّ بریده شده را دوخته و مرده را برای وداع نهایی با خویشان آماده می‌کردند. برای این منظور، جسد را در ارابه‌ای قرار می‌دادند و در حالی که هیأت عزاداران مویه کنان و اشک ریزان در پسِ ارابه در حرکت بود به نزد یکایک دوستان و آشنایان می‌رفتند تا همه با درگذشته وداع نمایند. این کار باید چهل روز طول می‌کشید. سرانجام در روز چهلم مرده به محلّ تدفین می‌رسید و طیّ مراسم ویژه‌ای به خاک سپرده می‌شد.
لازم به ذکر است که گریستن، خَنج بر چهره کشیدن، موی کندن و... در مراسم سوگواری نیز یادگاری است که از نیاکان سکایی (12) و سُغدی (13) ما به جا مانده است؛ چرا که مویه کردن بر مرده هم در آیین زردشت مکروه به شمار می‌آمد و هم در آیین‌های مندائی و مانوی. این سه آیین بر این باورند که مویه بر مرگ کسان باعث آزار آنان در عالم ارواح می‌گردد و هر قطره‌ی اشکی که ریخته شود راه عبور مرده به جهان باقی را دشوارتر می‌سازد. (14)

خیرات برای روح درگذشته

در اندیشه‌ی زردشتی دو اصطلاح وجود دارد که به ارزشمندی کردارهای نیک برای روح اشاره دارد: «برای روان یا روانیگان» و «اَهلَوداد» که هر دو اندیشه به باورهای اسلامی راه یافته است. بر اساس کتاب ششم دینکرد (15) و مادیان یوشت فریان (16) انجام امور خیر و کارهای نیک راهی است که باعث رستگاری روح پس از مرگ می‌گردد. هرکس با هر عمل خیری توشه‌ای مناسب برای سفر آخرت خویش می‌بندد، (17) چنین اعمالی «روانیگان یا اَهُلَوُداد» خوانده می‌شوند. ضمناً اَهلَوداد یا اشوداد به پارچه‌ای نیز گفته می‌شود که در مراسم درگذشته کنار سفره می‌نهادند و بعد از اتمام مراسم سوگواری به نیازمندان می‌بخشیدند. (18) امروزه زردشتیان یکی از لباس‌های درگذشته را در سفره نهاده سپس به مستحقّان می‌بخشند. (19) گاه نیز برای روان درگذشتگان «همادین» (20) برپا می‌دارند. در روایت پهلوی آمده است: «مردی که بخواهد برای روان نیاکان خویش همادینی یَزدَ (: ترتیب دهد)، ایدون ثواب او بیشتر باشد». (21)
بنابر آموزه‌های زردشتی، پس از مرگ وظیفه‌ی نزدیکان متوفّی بود که برای او خیرات نمایند. اهمیّت این امر نزد زردشتیان بدان پایه بود که برای کسانی که فرزند نداشتند، تمهیدات ویژه‌ای اندیشیده بودند تا از داشتن خیرات پس از مرگ محروم نمانند. مری بویس معتقد است اهدای خیرات و نذورات برای روان مرده بازمانده‌ی باوری بسیار کهن‌تر است که به دوره‌ی پیشازردشتی بازمی گردد. بر اساس این باور، روح پس از مرگ به دیار خاموشان می‌رفت و در آن جهان ظلمانی توان رفع نیازهای اولیّه‌ی خود، اعم از خوراک و پوشاک را نداشت و برای تهیّه‌ی آن چشم انتظار بخشش زندگان بود. خیراتی که به این منظور انجام می‌شد باید با دعاهای مربوطه همراه می‌گشت تا از سدّ جهان مادّی بگذرد و به روحِ درگذشته برسد. (22)

قرآن خوانی

در آیین زردشت برای رسیدن ثواب به روح مرده دعایی در روزهای چهارم و دهم و سی ام و سر سال خوانده می‌شود که به آفرین دَهمان معروف است. (23) به اضافه‌ی نیایش‌های همادین که در سه روز اوّل فوت خوانده می‌شوند. به نظر می‌رسد که این عمل شبیه خواندن سی جزء قرآن در مراسم ختمی است که برای مرده برگزار می‌گردد.

استفاده از خرما و حلوا در مراسم ختم

خرما و حلوا جزء لاینفکّ پذیرایی از تشییع کنندگان و عزاداران در آیین‌های سوگواری است؛ که هر کدام نمادی از غذای ارواح و رستاخیز به شمار می‌آیند. با کمی تأمّل می‌توان ردّ پای حضور این دو عنصر را در آیین‌های سوگواری بین النّهرینی بازیافت.
خرما میوه‌ای است که در سرزمین‌های گرم میان دجله و فرات به فراوانی می‌رویید و در بسیاری آیین‌ها مورد استفاده‌ی مردم آن نواحی قرار می‌گرفت، و از آنجا که محصول درختی همیشه سبز چون نخل است، مظهر رستاخیز و طعامی نیروبخش به شمار می‌آمد. بنا بر این باورها، میوه‌های خرما به روانِ درگذشته نیرو می‌بخشیدند تا مسیر طولانی وادی مردگان را بپیمایند. مندائیان هم که بازماندگان اقوام کهن میان‌رودان هستند، در غذایی که برای روحِ درگذشته تهیّه می‌نمایند خرما را فراموش نمی‌کنند. (24)
حلوا نیز خوراکی است که از آرد گندم تهیّه می‌شود و گندم یکی از موادی است که با آیین سوگواری و غلبه‌ی روح بر پلشتی مرگ در ارتباط بوده است. در آیین سوگواری بین‌النّهرینی و زردشتی، نان جزء اقلامی است که به مردگان تقدیم می‌شد. (25) لوح دوازدهم از حماسه‌ی گیل گمش بیان می‌دارد که ارواح مختلف در جهان مردگان به چه شیوه می‌زیند. بر اساس این متن، کسی که دو پسر دارد طبعاً از نذورات کافی برخوردار است، در خانه‌ای از خشت پخته مسکن می‌کند و نان می‌خورد؛ در مقابل، آن کس که غمخواری ندارد ریزه‌خوار سفره‌هاست و از خرده‌نان‌های به کوی افکنده تغذیه می‌کند. (26) در برخی متن‌های پهلوی نیز از نوعی نیایش به همراه نان فطیر نام برده شده که برای روحِ درگذشته برپا می‌گردیده است و به «خَشنومَن درَون نهاده» معروف بوده است. در این آیین، نان فطیری که درون نام دارد با خواندن نیایش‌های خاصّی تقدیس می‌گردد و به نیّت روانِ درگذشته خورده می‌شود. (27) در ایران اسلامی نان جای خود را به حلوا داده است که همچون نان فطیر از گندم تهیّه می‌شود و تمامی ویژگی‌های نان را داراست. به نظر نویسنده‌ی این گفتار، وجود روغن در پخت حلوا، ضمن آن که دو جهان گیاهی و حیوانی را به هم پیوند داده، نشان دهنده‌ی وحدت و اتّحاد کیهانی است.

دفن مرده قبل از غروب خورشید

در ایران برخلاف سنّت کهن عرب که مرده را در شب به خاک می‌سپردند، (28) مراسم تدفین باید در روز روشن و قبل از غروب خورشید انجام گیرد. در صورتی که کسی بعد از غروب خورشید درگذرد یا گردآمدن آشنایان و تهیّه‌ی لوازم مورد نیاز تا هنگام غروب به طول انجامد، مراسم تدفین به روز بعد موکول می‌گردد و از دفن شبانه پرهیز می‌شود. به گمان بسیاری از خاورشناسان، و از جمله خانم بویس، (29) رسم تدفین در زیر نورخورشید از باورهای زردشتی است. زردشتیان بر تابش نور پالاینده‌ی خورشید بر جنازه برای زدودن اندکی از آلودگی آن تأکید دارند؛ ضمن آن که در باور آنان، شب زمان جولان اهریمن و یاران اوست، و در این گاه، نیروهای شیطانی توانمندترند و دیوان می‌توانند بر روانِ درگذشته تسلّط بیشتری بیابند. از جمله متونی که بویس به آنها استناد می‌کند این قطعه از وندیداد است: «آنان باید اگر بتوانند استودانی با سنگ و ساروج و خاک برپا کنند و اگر نتوانند باید پیکر مرده را زیر تابش ستارگان و ماه و خورشید، برهنه روی فرش و بالشی که از آن او بوده است، بر زمین بگذارند». (30)
در بند 13 فرگرد پنجم وندیداد نیز آمده است که پس از سپری شدن زمستان، تنِ درگذشته را می‌بایست در دخمه در آفتاب نهاد و در بند چهاردهم پادافره مزداپرستی که از این کار سرباز زند، با قاتل فرد پارسا برابر دانسته شده است. (31)
در آیین‌های کنونی ایران اسلامی، هرچند که رسم رها کردن جسد در فضای آزاد وجود ندارد و اجساد بنا بر سنّت ایرانیان جنوب غربی و اعراب و بنا بر دستورهای اسلامی به خاک سپرده می‌شوند، امّا هنوز در نگاه تشییع کنندگان، انجام مراسم در زیر نور خورشید اعتبار خود را حفظ کرده است.

زیارت قبور در پنجشنبه‌ی آخر سال

یکی از بخش‌های اوستای ساسانی یشت‌ها است که به ستایش ایزدان گوناگون آیین زردشت تعلّق دارد. سیزدهمین یشت یعنی فروردین یشت از آنِ ارواح درگذشتگان و نیاکان است؛ و در آن، روان‌های نیاکان مورد ستایش قرار می‌گیرد و کارویژه‌های گوناگونی به آنها نسبت داده می‌شود. بنا بر باور بهدینان، خواندن این سرود و ستایش ارواح، آنان را در انجام کارویژه‌هایشان یاری می‌نمایند.
بر اساس آنچه که در این یشت آمده است، ارواح در روز پایانی سال به زمین آمده و می‌گویند: «که ما را خواهد ستود؟ که ستایش خواهد کرد؟ که آفرین خواهد کرد؟ که پذیرایی خواهد کرد؟ با دست‌های دارای گوشت، دارای جامه، با نمازی که با آن به راستی می‌توان رسید؛ که اینک نام ما را خواهد ستود؟ که، فَروَهرهای روان شما را ستایش خواهد کرد؟ به که، این پاداش ما داده خواهد شد؟ که او را خوراک زیان‌ناپذیر باشد برای همیشه و جاودان». (32)
حتّی امروزه هم ستایش فروهر متوفّی، بخش مهمّی از مراسم بزرگداشتِ درگذشته در آیین هَمَسپَدَمَدَم را تشکیل می‌دهد. (33) به گمان نویسنده‌ی این گفتار، ریشه‌ی بزرگداشت روانِ درگذشته در آخرین روزهای سال را در این آیین می‌توان جستجو کرد. چرا که فروهرها برای ملاقات نزدیکان خود در آغاز سال نو به خانه بازمی گردند تا برای عزیزان خود سالی نیکو بخواهند؛ پس باید در انتظار ورود آنها بود و همه چیز را مهیّا کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. نک: مهشید میرفخرایی، بررسی هادخت نسک، تهران: مؤسسه‌ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1371ش، فرگرد دوّم، صص 71-74، 112-116.
2. نک: روایت پهلوی، ترجمه‌ی مهشید میرفخرایی، تهران: مؤسسه‌ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367ش، صص 35-36.
3. نک: گزیده‌های زادسپرم، ترجمه‌ی محمّدتقی راشد محصّل، تهران: مؤسسه‌ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366ش، فصل 31، صص 53- 54.
4. نک: مینوی خرد، ترجمه‌ی احمد تفضّلی، تهران: انتشارات توس، 1364ش، صص 12-16.
5. دیدار با صورت تجسّم یافته‌ی اعمال در آثار مندائی نیز دیده می‌شود. نک:
E. s. Drower, The Mandean of Iraq and Iran, Leiden, 1962, p. 55.
بازتاب این باور را در گفته‌ی امام محمّد غزالی نیز می‌توان یافت. او در کتاب الدّرة الفاخرة آورده که پس از آن که نکیر و منکر مرده را مورد سؤال و جواب قرار می‌دهند، در صورتی که درگذشته فردی صالح باشد آن دو با زدن دو ضربه قبّه‌ای را می‌گشایند که به بهشت راه دارد و از آن بوی خوشی به مشام می‌رسد. به نوشته‌ی غزالی، در این هنگام، شخصِ درگذشته:
و یدخل علیه من نسیمها و روائحها، و یأتیه عمله فی صورت أحبّ الاشخاص إلیه یؤنسه و یحدثه و یملأ قبره نوراً و لا یزال فی فرح و سرورٍ ما بقیة الدّنیا حتّی تقوم الساعة فلیس شیء أحب إلیه منَّ قیامها. و دونه فی المنزله المؤمن القلیل العلم و العمل، لیس معه حظّه من العلم و من الاسرار الملکوت، یلج علیه عمله عقیب رومان فی أحسن صورت طیبه الریح، حسن الثیاب، فیقول له: امّا تعرفنی؟ فیقول: من أنت الّذی منّ الله علیّ بک فی غربتی؟ فیقول: أنا عملک الصالح لا تحزن و لا توجل!
نک: ابوحامد محمّد غزالی، «الدّرة الفاخرة فی کشف العلوم الآخرة»، مجموعة الرسائل الامام الغزالی، بیروت: دارالکتب العلمیّة، بی تا، ص 110.
6. R. c. zaehner, The Dawn and Twilight of zoroastrianism, London, weidenfeld & Nicolson, 1975, pp. 302-305; Idem, The Teachings of the Magi, London, sheldon press, 1975, pp. 131-138; Mary Boyce, A History of zoroastrianism, Leiden, E. J. Brill, 1975, pp. 119-120;
برای ترجمه‌ی فارسی دو اثر اخیر نک:
آر. سی زنر، تعالیم مغان، ترجمه‌ی فریدون بدره‌ای، تهران: انتشارات توس، 1377ش، صص 129-135؛ مری بویس، تاریخ کیش زرتشت، ترجمه‌ی همایون صنعتی زاده، تهران: انتشارات توس، 1374ش، صص 167-168.
7. نک: سلیم برنجی، قوم از یاد رفته (کاوشی درباره‌ی قوم صابئین مندائی)، تهران: انتشارات دنیای کتاب، 1367 ش، صص 274-284.
8. بنگرید به پی نوشت پیشین.
9. به نقل از: محمّد معین، «شماره‌ی هفت و هفت پیکر نظامی»، مجموعه‌ی مقالات دکتر محمّد معین، به کوشش مهدخت معین، تهران: مؤسسه انتشارات معین، 1364ش، صص 255-256.
10. دیوید اولانسی، پژوهشی نو در میتراپرستی، ترجمه و تحقیق مریم امینی، تهران: نشر چشمه، 1370ش، صص 83-86.
11. Geo widengren, Les religions de l'Iran, Traduit de l'Albemand a par L. Jospin, Paris, Payot, 1968, pp. 374-377.
برای ترجمه‌ی فارسی آن نک: گئو ویدن‌گرن، دین‌های ایران، ترجمه‌ی منوچهر فرهنگ، تهران: انتشارات آگاهان ایده، 1377 ش، صص 462-466.
12. نک: تامارا تالبوت رایس، سکاها، ترجمه‌ی رقیّه بهزادی، تهران: نشر یزدان، 1370 ش، صص 83- 86؛ و نیز نک: گئو ویدن‌گرن، دین‌های ایران، ترجمه‌ی منوچهر فرهنگ، پیشین، صص 462- 466.
برای اصل سخن ویدن‌گرن نک:
Geo widengren, Les religions de l'Iran, op. cit, pp. 374-377.
13. Geo widengren, Les religions de l'Iran, op. cit, pp. 360-362.
برای ترجمه‌ی فارسی آن نک: گئو ویدن‌گرن، دین‌های ایران، ترجمه‌ی منوچهر فرهنگ، پیشین، صص 444-447.
14. Geo widengren, Les religions de l'Iran, op. cit, pp. 53-54.
برای ترجمه‌ی فارسی آن نک: گئو ویدن‌گرن، دین‌های ایران، ترجمه‌ی منوچهر فرهنگ، پیشین ص 64.
15. shaul shaked, "For the sake of the soul: a zoroastrian idea in transmission into Islam", From zoroastrian Iran to Islam, Leiden, variorum, 1995, p. 17.
برای ترجمه‌ی فارسی آن نک: شائول شاکد، از ایران زردشتی تا اسلام، ترجمه‌ی مرتضی ثاقب فر، تهران: انتشارات ققنوس، 1381ش، ص 319.
16. ماتیکان یوشت فریان، ترجمه‌ی محمود جعفری، تهران: انتشارات فروهر، 1365 ش، صص 47- 51.
17. shaul shake, "For the sake of the soul: a Zoroastrian idea in transmission into Islam", From Zoroastrian Iran to Islam, op. cit, pp. 15-32.
برای ترجمه‌ی فارسی آن نک: شائول شاکد، از ایران زردشتی تا اسلام، ترجمه‌ی مرتضی ثاقب فر، پیشین، صص 317-332.
18. نک: جهانگیر اوشیدری، دانشنامه‌ی مزدیسنا، تهران: نشر مرکز، 1371ش، ص 325.
19. نک: شایست ناشایست، ترجمه‌ی کتایون مزداپور، تهران: مؤسسه‌ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1369ش، ص 167.
20. همادین به همه‌ی نیایش‌هایی اطلاق می‌گردد که در سه روز اوّل درگذشت برگزار می‌شود و شامل یازده یا پانزده نیایش است. برای توضیح کامل‌تر نک: شایست ناشایست، ترجمه‌ی کتایون مزداپور، پیشین، ص 230.
21. روایت پهلوی، ترجمه‌ی مهشید میرفخرایی، پیشین، ص 49.
22. Mary Boyce, A History of Zoroastrianism, op. cit, p. 119;
برای ترجمه ی فارسی آن نک: مری بویس، تاریخ کیش زردتشت، ترجمه ی همایون صنعتی زاده، پیشین، ص166.
23. ابراهیم پورداود، خرده اوستا، تهران: انتشارات اساطیر، 1380ش، ص 230.
24. سلیم برنجی، قوم از یاد رفته (کاوشی درباره‌ی قوم صابئین مندائی)، پیشین، ص 286.
25. J. c. Cooper, An Illustrated Encyolopaedia of Traditional symbols, London, Thames and Hudson Ltd, 1995, pp. 24-25.
برای ترجمه ی فارسی آن نک: جی. سی. کوپر، فرهنگ مصوّر نمادهای سنتی، ترجمه ی ملیحه کرباسیان، تهران: نشر فرشاد، 1379ش، ص362.
26. گیل گمش، برگردان احمد شاملو، تهران: نشر چشمه، 1382ش، صص 188-189.
27. نک: شایست ناشایست، ترجمه‌ی کتایون مزداپور، پیشین، صص 135-136.
نیز نک:
Mātīkān ē Hazār Dātastān, translated by s. J. Bulsara, Bombay, 1937, p. 212.
در آیین درون یشت، گاه قطعه‌ای کره یا گوشت به عنوان نماد جهان حیوانی روی نان نهاده می‌شود.
28. مسئله‌ی دفن در شب در برخی احادیث نیز مورد توجّه قرار گرفته است؛ در این باره، به عنوان مثال، به صحیح بخاری (کتاب الجنائز، حدیث 5) می‌توان اشاره کرد. همچنین گزارش‌های تاریخی فراوانی درباره‌ی دفن صحابه‌ی رسول اسلام در شب بنا بر سنّت عرب در دست داریم. برای نمونه از تدفین ابوبکر و عثمان و عایشه و عبدالله ذوالبجادین مُزَنی و عبدالله بن شریح می‌توان یاد کرد.
نک: شمس الدّین محمّد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش محبّ الدّین ابی سعید عمر بن غرامة العمروی، بیروت: دارالفکر، 1417ق، ج2، ص 477 (دفن ابوبکر پیش از صبح به روایت عایشه)؛
شهاب الدّین ابوالفضل احمدبن علی ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن: دائرة المعارف العثمانیة، 1907-1909م، ج5، ص 356 (دفن عثمان به روایت عبدالله بن فروخ، مولای عایشه)؛
احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق محمّد حمیدالله، قاهره: دارالمعارف بمصر، 1959م، ج1، ص 420 (وصیّت عایشه برای دفن در شب)؛
ابومحمّد عبدالملک ابن هشام، سیرت رسول الله، ترجمه و انشای رفیع الدّین اسحاق بن محمّد همدانی، با مقدّمه و تصحیح اصغر مهدوی، تهران: انتشارات خوارزمی، 1361ش، ج2، ص 978 (دفن عبدالله ذوالبجادین مُزَنی به دست مبارک رسول اسلام در شب به هنگام غزوه‌ی تبوک)؛
ابوعبدالله محمّدبن سعد واقدی، کتاب طبقات الکبیر، تصحیح ک. و. زترشتین، زیر نظر ادوارد زاخائو، لیدن: مطبعة البریل، 1909م، ج6، ص 99 (دفن عبدالله بن شریح به دست پدرش در شب).
البتّه، توجّه به این نکته که پیکر پاک رسول اسلام (صلی الله و علیه و آله) بنا به برخی روایات به هنگام عصر به خاک سپارده شد، نشان می‌دهد که سنّت یاد شده را می‌باید سنّتی عربی دانست و نه اسلامی؛ به ویژه که در آیات قرآن نیز به این مطلب هیچ اشارتی نشده است.
برای گزارشی مشهور درباره‌ی دفن رسول اسلام (ص) در میانه‌ی شب نک: ابن هشام، ابومحمّد عبدالملک، سیرت رسول الله، ترجمه و انشای رفیع الدّین اسحاق بن محمّد همدانی، با مقدّمه و تصحیح اصغر مهدوی، پیشین، ج2، ص 1124.
29. Mary Boyce, A History of Zoroastrianism, op. cit, pp.113-114, 326-327;
برای ترجمه‌ی فارسی آن نک: مری بویس، تاریخ کیش زرتشت، ترجمه‌ی همایون صنعتی زاده، پیشین، صص 160، 440-446.
30. اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، تهران: انتشارات مروارید، 1370ش، ج2، ص 728؛ وندیداد، ترجمه‌ی محمّدعلی داعی الاسلام، حیدرآباد دکن: مطبعه‌ی صحیفه، 1948م، فرگرد 6، بند 51.
برای برگردان دیگری از این بند نک: وندیداد، ترجمه‌ی محمّدعلی داعی الاسلام، پیشین، صص 64-65:
اگر مزداپرستان بتوانند استودان را از سنگ یا آهک یا گل بسازند و اگر نتوانند در تشک مرده و لحاف آن بگذارند و بعد از آفتاب دادن استخوان‌ها، آنها را بسته، دفن کنند.
برای سخن مری بویس در این زمینه نک:
. Mary Boyce, A History of Zoroastrianism, op. cit, pp.326-327.
31. اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، پیشین، ج2، ص 706؛ وندیداد، ترجمه‌ی محمّدعلی داعی الاسلام، پیشین، صص 45-46.
32. چنگیز مولایی، بررسی فروردین یشت (سرود اوستایی در ستایش فروهرها)، تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز، 1382ش، ص 98.
33. همو، همان، پیشین، صص 19-21.

منبع مقاله:
کرباسیان، ملیحه؛ (1386)، در خرابات مغان (جستارهایی در فرهنگ ایرانی)، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول.